غم نامه هایی که شاید روزی بیاید برای سنگی که نامم بر آن هک شده انتخاب شود. با صدایی نازک و کوچک مرا بخوان. و از وحشت سر ریز نشود رویایم. جامه کودکی ام را ببین که در لابه لای لباس های کهنه. نوستالژی دوران بی غم مرا محبوس کرده است. من میان این جامگان پوسیده ام. وقتی در لابه لای صد خنده از شادی. بغضی تا آستانه ی اشک را فرو مینشانم. میان نقش های مصور لباس های کهنه ی کودکی. چون سنگ های بیستون پس از حمله اعراب. چهره ای ندارم کز شادی سرشار باشد. صدایم کن تا توان داری.

نوشته شده در ساعت توسط تنها . مهرانم نمیدونم سال جدیدو با عشق به کی شروع میکنی اما برای خوشبختی دعا میکنم امیدوارم سال خوب شادی داشته باشی. خدایا بهترینا رو واسه عزیزم ارزو میکنم. دوستان عزیز همتون دوست دارم من به دلایلی نمیتونم تا مدتی نت بیام دلم برای همتون تنگ میشه براتون سال خوب شادی ارزو میکنم امیدوارم به ارزوهاتون برسین. نوشته شده در ساعت توسط تنها . خواب دیدم کنارمی و دستات تو دستامه چه حس خوبی بود کاش هیچ وقت بیدار نمی شدم. چه جالبه وقتی صبح خبر اومدنتو شنیدم شاید باورت نشه. خدا یا دلم تنگه .

شعری به دنیا آورده ام نمی دانم. پدرش خواهی ماند یا نه. تو سزاوار تمام چیزهای خوبی هستی که زندگی به تو تقدیم می کند. دوستای وبلاگی عزیز سلام! ممنونم از حضورتون. در صورت تمایل با عنوان یک دم از خیال من لینکم کنید و خبرم کنید که لینکتون کنم. تمام عزیزایی که میان اینجا دوستان من محسوب میشن پس لطفا تقاضای دوستی نفرمایید. که دل تکان می دهم.

این عشق اتشین پرازدردبی امید. دروادی گناه وجنونم کشانده بود. رفتم که داغ بوسه پرحسرت تورا. بااشک های دیده شست وشودهم. رفتم که ناتمام بمانم دراین سرود. رفتم که بانگفته به خودابرودهم. رفتم مگو مگوکه چرارفت ننگ بود. عشق من و نیازتو و سوز و سازما. ازپرده خموشی و ظلمت چون نورصبح. رفتم که گم شوم چویکی قطره اشک گرم. درلابه لای دامن شبرنگ زندگی. رفتم که درسیاهی یک گور بی نشان. فارغ شوم زکشمکش وجنگ زندگی. من ازدو چشم روشن وگریان گریختم.