روایت سرانگشتانم که قلمی است برروی صفحه کیبورد برای ثبت همیشگی در دفتریادداشتم. خوشبختی یعنی همین الان که داداشی زنگ زد و جواب آزمایش که محض اطمینان خانومش داده بود خوب بوده. داداشی دیشب خواب خوبی دیده بود. دوشنبه صبح ظهر ,. موقع خواب سعی کردم از گوشی فاصله بگیرم. تا 3صبح نمی تونستم بخوابم. برای اولین بار دیشب گوشیم پیش خودم نذاشتم.

سلام علیکم به همه ی عزیزان و بزرگواران. در این مدت اتفاقاتی افتاد که به دلیل تنبلی ذکر نشد! از جمله سفر چهار روزه به غرب ایران. که خب اون موقع به شدت ذوق داشتم که بیام بنویسم ازش و شما رو تشویق کنم به این سفر! اما خب بعد این ذوق کم کم فروکش کرد و ! و دیگر تر اینکه بنا بود پس فردا عازم حرم رضوی باشیم با زینب عزیزم. که خب آن هم کنسل شد. که خب باز هم قطعی نیست.

حسی جدید به اسم مادری. داستان یک تخمک بخش سوم. یک از سری یادداشت های وبلاگ قدیم. صدای دل نشین شکستن گردوها! از سیر تا پیاز اهدای تخمک. حسی جدید به اسم مادری. یا فکراین را بکنی که یکموجود کوچک با تمام بودنش به وجودت چنگ زده وبا توهمراه است. یا هرغذایی که میخوری فکرکنی که وجود کوچکی از آن تغذیه خواهد کرد.

اشک هام جاری شد و زن دایی بغلم کرد. عاشق گل و گیاه بود.

الان یه ساعتیه اومدیم بیرون برا مامان خریدکنیم. داره تو خیابون ھا سیل میره. دایی ھوشیاریشو به دست آورده.

حتی به من و شما که منتظریم . که پیش کدوم دکتر و امامزاده برن . یا حتی چه موقع اقدام کنن! پس ای کاش هیچ کس دل یه منتظر رو خواسته و ناخواسته نشکنه و همه باور کنن . بنام یگانه هستی دل تنهای ,فاطمه.