رفتند اما با رفتنشان درس زندگی را برایمان آموختند. قایقی را می شناسم که به کویر زده است. در آینه به خودم نگاه می کنم. خیره می مانم و بهت زده. زیر لب زمزمه می کنم چه آشنای غریبی. از چشمان اشک آلودم هزار قصه تلخ می خوانم. و در چروک چهره ام هزار دیروز رفته از دست را می بینم. چه چیز مانده برایم از آن همه عذاب و اشک و ماتم. هیچ جز چهره ای پیر و شکست خورده. و جر خاطراتی که مشتی خاک گرفته.

Antidote debaforme new golden tendance plus elengi elengi. Abonne-toi à mon blog! Ajouter cette vidéo à mon blog.

Posted in بدون دسته بندی. By آيدين on فوریه 1, 2013. حالا دوباره به این ملحفه ها نگاه کنید که یکیشان هنوز خود را به تن عریان میمالد. Posted in ادبیات من در آوردی. By آيدين on دسامبر 16, 2012. عکس هایی دارم از جاهایی که همیشه بودم اما به خاطرشان نمی آورم. آدم هایی که همیشه بودند و فراموششان کرده ام. سیگارهایی که همیشه کنج لبم بودند و نکشیدم. تو هیچ چیز در صنعتی نشنیده ای.