ع شق ی عنی ح س خوب با تو بود ن. یهویی دیگه دلشون واست تنگ نمیشه. یهویی حرف از رفتن میزنن. یهویی یه نفر دیگه اومده تو زندگیشون. یهویی دیگه عاشق اون شدن. ما هم یهویی براشون ارزوی خوشبختی میکنیم! تاریخ یکشنبه هشتم تیر 1393. من همیشه از اول قصه های مادربزرگ می ترسیدم. و اخر هم به واقعیت می پیوست. یکی نبود! من دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم. من ادم بی احساسی نیستم.

سلام به دوستای عزیزی که به وبم سر میزنن باید چند تا نکته رو بگم. از اصطلاحات عزیزم و گلم و . نپرسید چون به هیج وجه جواب نمیدم. ۶لطفا نظر واقعیتونو بگین اگه وبم مشکلی داره بگین تا اصلاحش کنم.

نوشته شده در ساعت توسط. روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. نوشته شده در ساعت توسط. نوشته شده در ساعت توسط. نوشته شده در ساعت توسط. نوشته شده در ساعت توسط.