Date Range
Date Range
Date Range
میدونی حالم این روز ها بد تر از همس. اخه هر کی رسید دل ساده ی من رو شکس. تاریخ Sat 2 May 2015. پایان دنيا ارزش دل شكستن را ندارد. ميرسد روزي كه هرگز در دسترس نخواهيم بود. بي خيال هرچه كه خيالت را نا آرام ميكند. نمي گويم خوبند يا بد. و هر جزئى از وجودشان امضادار است. بس که حضورشان پر رنگ است.
این بازی عادلانه نیست . این زندگی همه اش مار بود. بر گوش جانم می سرد آوای زنگ قافله.
هیچ خشمی بالاتر از عشقی که به نفرت تبدیل شده باشد نیست. ادمکها می ایند زندگی میکن ن د و میمی رندومیرون د. اما فاجعه زندگی تو زمانی اغاز میشود که ادمی میرود اما ن میمی رد. م یمان د وب ودن ش انچنان در ب ودن تو ته نشین میشود که تو میمیری درحالیکه زنده ای. یادم باشه هروقت یکی گفت دوستتدارم.
ی ا تو ی ا هیچکس. خدایا آلودگی آدم ها از حدگذشته. میگفتی اگه ۱روز ازت دور باشم میمیرم. الان ۱روز و شیش ماهه که رفتی. یه روز دلم میخواست داد بزنم به تمام دنیا بفهمونم که عاشقتم. الان دلم میخواد داد بزنم به تمام دنیا بفهمونم که ازت متنفرم. فقط چیزی که توش قشنگه-خدای خودمه-. د ست د ر جیب.
این وبلاگ جهت نوشتن مطالب و دلنوشته های یه دلشکسته ی تنهاست و به جز دلنوشته چیز دیگری نیست درونش درضمن اگر از مطلبی خوشم بیاد میزارمش تو وب هرچند که تکراری باشه ممنون میشم نظراتتون رو برام بزارین. وب تا وبلاگی برای تمام ایرانیان. دلم را سخت میشکند و آسان عذرخواهی میکند.
شاید کسی داردخفه میشودپشت سنگینی یک بغض. ولی دق می دهد تا بگذرد. نگران منی به تو قرصه دلم. تو کتار منی نمیترسه دلم. بغلم کن ازم همه چی مو بگیر. بذا گریه کنم پیش تو دل سیر. برام هیچ حسی شبیه تو نیست. پنجره ای رو به آفتاب. برای تو می نویسم عشق ابدیم. صدایم را با نوشتهایم گوش کن. خط خطی های یه ذهن شلوغ.
ممنون از تنها سه نفری که داستانمو دنبال میکردن. داستانم فقط با امید همین سه نفر به پایان رسید. رابرت به طرف ریچارد می اید تا او را ارام کند و استفان سعی میکند با فلیکس تماس بگیرد. در همین لحظه فلیکس وارد میشود. فلیکس جلو می اید و.
انتظارمیکشیم کنارجاده هایی که جاده نیستندویا عمرمان را می سوزانیم پای آدمهایی که اصلا آدم. چه بسیار عمرمان تلف می شودپای روزهای تقویم هایی که اصلا جزء سرنوشتمان. نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت توسط سیامک. نوشته شده در پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۳ساعت توسط سیامک.
تو را تا اوج می خواهم. برام هیچ حسی شبیه تو نیست. مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد. مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد. می شمارد لحظه ها را گاه اما جای او. ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد. در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش. عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد. جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ. در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد. رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه. ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد. دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ. شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد.
Please enter the sequence of characters in the field below. Please enter the sequence of characters in the field below.
The prodigal son that never returned. At 25 years of age, I feel that everything is being taken away from me. Im going to update a biggie soon.
Me voila jme prézente Sparkx971.
فقط برای دل خودم و عشقم. روز دیگه تا سال روز زمینی شدنت باقی مونده . خدا جونم بابت همه چیز ازت ممنونم . واقعا ازت ممنونم ک تنهام نذاشتی . خداجونم همیشه حواست ب آقاییه من باشه . قول بده ک مراقبشی .