بعد از مدتی طولانی بلاخره اومدم. بعضی دکمه های کیبورد شل شده اند. بس که استفاده شده اند . تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى! تا تو هستى زندگى باید کرد . ولی ساعت سه که بهش زنگ میزنم اینو میشنوم که. مشترک مورد نظر در حال مکالمه است.

به نظر خودم یعنی چیزی که دارم میبینم دنبال فشن هستن. نمونش یکی از خواستگارای قبل خودم که چندوقت پیش عروسی اقوام نزدیکش بود. و ما هم دعوت بودیم نامزدش ازین دخترای فشن بود! ذرحالیکه اختلاف نظر اصلی و مهم من و ایشون سر چتدرسرکردن بود. ایشون میخاستن به من اجبارکنن چادرسرکنم. حتی از مانتوهای من ایراد میگرفتن که کوتاهه. حالا خانمش چادی که نیست قرتی هم هست. الان یهویی یاد عسل بد.

توی دستای تو باید به سیگارم حسادت کرد. یکشنبه بیست و ششم خرداد 1392. آدم ها دور بشوند از دل نمی روند. آدم ها گاهی نزدیکند ولی با یک حرف. با یک جمله به راحتی از دل می روند . یکشنبه بیست و ششم خرداد 1392. وقتی کسی نشسته گوشه ی مبل. زانوانش را جمع کرده در آغوشش و سرش را کج گرفته. و آرام آرام لیوان چایی اش را به لبش نزدیک می کند. و یک در میان یک جرعه می نوشد. حتی اگر لبخندی روی لبش باشد. حتی اگر چیزی نگوید و به تلویزیون نگاه کند. دلش می خواهد بیایی دستت را دورش بیندازی.

هر چیزی که خوشحال و یا ناراحتم میکنه حتی اگه مقطعی باشه. اینجا خونه ی آرامش منه و تا همیشه این خونه همراه با من میمونه.

به خلوت تنهایی من خوش آمدی. سر مو به شیشه ماشین تکیه دادم و هندزفریم تو گوشمه . به دلم مونده بتونم توی این هوای بوشهر. شیشه رو بدم پایین و بدون کولر تو ماشین بشینم. دلم هوس یه نسیم ملایم و خوش هوا رو داره. روزا تهی از هرگونه فکرم هرگونه دغدغه اما همون فکر اول اولی هنوز باهامه هر چند که همش امروز و. فردا میشه اما دلم روز به روز داره روشن میشه. بازم امیدم به همونیه که صلاح کارمو اینطوری دونست. اما حیف که کاشکی رو کاشتنش سبز نشد.

سلام به بروبچه های باحال وخفن ایرانی. ن دار م ه ر چی جلوت ر میرم . چون مثل س نگا س خت میشم . اونے ڪہ سہ بآر ب هت مهلت میده م ن نیستم . ا ن ق دخوبی کرد م ش دم آد م ب ده. ز ن د گی ک رد نو تو یاد م ن ده. همیشه توغار چشمات خونه کنه.

انسانها به شيوه هنديان بر سطح زمين راه مىروند. راز خوشبختی زندگی بایک زن. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. در این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودن و راز خوشبختی شون رو بفهمن.

سال نو امد وجودم تازه شد. تار پود خستگی ها پاره شد. سلام به دوستای کم اما خوبم. من دانشگاه قبول شدم دیگه کم میام اینجا. از سیلی عشق است ,. من دگر عشق نمی خواهم. او شروع کرد و از عشق. عشق ما هم چون سکوت. گفت با صدای خسته اش.