Date Range
Date Range
Date Range
نوشته شده در تاريخ دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱ توسط سعيد. نوشته شده در تاريخ چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۰ توسط سعيد. با سلام خدمت تمامي دوستان. عزيز كه از وبلاگ ما بازدید نموده اند. مدتها بود كه مي خواستم وبلاگي بسازم. كه خيلي متنوع و جذاب باشه و هركي.
پست ها و استاتوس های فیس بوکی18. بچه ها از اونجایی که من فعلا دست تنهام و نویسنده ها به طرز عجیبی غیر فعال. شدن اگه کسی میخواد نویسنده بشه اعلام کنه. شرطش هم اینه که باید حداقل روزی 5تا پست بذاره. سلام کسی نیست جواب بده. اینجا چه خبره اینجا نویسنده نداره من تنهام کمک کمک.
چه شتابی ست به راه. شاید آن نقطه ی نورانی راه. آپ شدیم بعد یه سال. تا نظرات زیادنشه از آپ.
بیا اینجا اینقدر بخند تا بترکی. بعد خودم با کاردک جمعت میکنم. همش دم دروازه دارین توپ جمع میکنین .
یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . عکس های جالب و دیدنی. بیا تو ببین چه خبره. سری با قلبی از جنس سنگ. ๑ ๑ parnazi ๑ ๑. دنی ای مج ازی دلنوشته ها. به بهار نرسید به خزانم بنگر.
به دل تنگی هایم دست نزن. از این به بعد مطلبای دخملونه میزارم. البته ورود پسرا هم ازاده. به اندازه تمام دنیای من است. تا آن جا که چشم کار میکند. من تصمیم داشتم این وبو تعطیل کنم. بنابراین تصمیم گرفتم نویسنده قبول کنم. هر کی میخواد نویسنده بشه خبرم بکنه. من یه وب گروهی ساختم.
جوک خفن - ترول - پست فیسبوک- جک تصویری -لبخند- آخر خنده - خخخ. خوش آمدید به وب خودتون. سلام ب تو دوست عزیزی ک اومدی ب این وب فقط برای خنده. میتونید نظر بدید تا جوابتونو یا تو وبتون یا تو همون نظر پاسختونو بدم.
چه پوست کلفتی برایم آفریدی . که تاب تازیانه سرنوشت را بیاورد. چه دل صبوری به سینه ام سپرده ای . و چه شانه هایی . که این چنین بارسنگینی را بدوش میکشند و نمیشکنند. و چه چشمان منتظری که باید ببینند و نخواهند. وچه گوش هایی که . دنیاپرست دیروز را باید بشنوند. وقتی نیستی انگار هیچکس نیست.
Forgot Password or Username? Deviant for 1 Month. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.
This is the place where you can personalize your profile! You can drag and drop to rearrange.
مدت زیادی از شهادت پدر در جبهه نمی گذشت که پسر 13ساله اش بی تاب رفتن بود . خودش را به هر دری می زد تا به مناطق برود و جای خالی پدرش را پرکند امام همیشه به خاطر سن کم اعزامش نمی کردند. مادر ماجرا را فهمید دست پسرش را گرفت و به محل اعزام رزمنده ها در شهرشان کاشمررفتند آنجا مادر رضایتنامه امضا کرد تا حمید نوجوان را با رضایت خودش آماده اعزام به جبهه کند تا جای خالی پدر شهیدش را پرکند. این گونه شد که با جانفشانی مادر ,حمید نوجوان به جبهه رفت. مادر به دیدارعشق از جوار حرم یار شتافت و آنچه ک.
Forgot Password or Username? Deviant for 4 Years. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.