گاهی وقتی زمانی سری به کلبه فقیرانه ی من بزن. یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر. این یعنی باید این آشنایی رو جشن بگیریم! مرسی .

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است. کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد. زمانی که به تو می اندیشم. تصویری از تو در برابرم ظاهر می شود شفاف و واضح می توانم صورتت را ببینم. لا به لای گنجه های ذهنم را که می گردم خاطرات بسیاری پیدا می کنم از گذشته ها ی دور و نزدیک. خاطرات تلخ و شیرین بسیار ناگهان این صدا در سرم می پیچد .

ღ ღ عاشقانه هاي تک احساس براي بانو ღ ღ. زندگي يك سفر است و تو آن مسافري باش كه در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاريست. نبض تموم شعرام به خاطر تو مي زنه. عمري منتظر رسيدن بهترين ياره.

اين پست پاك شد به دلآيلي شرمنده خبرتون كردم. ميتون م چند لح ظه بآهآت خلوت كنم. بيشتر از چن د لحظه وقت ت رو نميگيرم. گوشت رو بيآر ج لو. نگاه نمیکنم بیآ بآلآ ی. دور و برمون زيآد شده جديدآ. يك دقيقه سكوت وآسہ رويآے شي ريט. عجيب دلم هوآے بچگ ے كرده.

اثبات استقلال آژانس انرژی اتمی. واکنش اروپا به بالا رفتن قیمت نفت. جزئیات اهانت آمریکا به قرآن. از صندوق تا بهارستان در دانشگاه تبریز. قطع صادرات نفت ایران به اروپا. نقشآفرینیهای قطر در مناسبات جهانی. نا اميدي ممنوع زندگي بايد كرد. من یك چیزمیدانم و آن اینكه هیچ نمی دانم. گاه باران همه دغدغه اش باغچه نیست.

بخاطر هق هق هایمان هم. امان از این بغض های لحظه خداخافظی. هر چقدر هم تلاش کنی. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ. ﻫﺮ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ . ﻫﺮ ﻏﺼﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ . ﻫﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ . ﻫﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﻪ آﺳﺎﯾﺶ ﻭ آﺳﺎﻧﯽ . ﻫﺮ ﻓﺮﺍﻗﯽ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ . ﻫﺮ ﻗﻬﺮﯼ ﺑﻪ آﺷﺘﯽ . ﻫﺮ ﺯﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ .

او بود که مرا ساخت. 1ديروز که هرچه بود گذشت. 2امروز که بايد آن را غنيمت بشماري. 3فردا که معلوم نيست به آن برسي. ديروز حکيمي است ادب آموز که بايد از تجربه آن استفاده کني. و امروز دوستي است در حال وداع. و فردا آرزوئي بيش نيست که شايد به آن برسي.

میتوانیم تمام جهان را زیر سلطه خود در بیاوریم اما درمورد گرگان ناتوانیم. به من ده تا مرد گرگانی بدهید تا با آنها تمام جهان را تسخیر کنم. آرزو دارم که ماشین فراری خودم را از جایگاه بنزین دخانیات گرگان پر کنم. من تمام لوازم آرایشی خود را فقط از خیابان شالیکوبی خریداری میکنم.

با یه عشق رویایی به اوج رفتم اما نمیدونم چرا کم کم از رویا بیرون اومد و شد عادی و عادی تر. وقتی یه اس ازش بهم رسید کل تنم لرزید. تو یه دروغگوی بی ارزشی. اما نتیجش این شد که تا شب فک کنه ببینه میتونه با یه دروغگو زندگی کنه یا نه. شاید از من خطایی سر زده و خودم خبر ندارم.