صدای تپش قلبها هنگام فراز از دست پدربزرگ عصا به دست. آجیل های مخفی شده در کرسی مادربزرگ. تخم مرغهای به ظاهر رنگی عیدی در دستان مادربزرگ. و ناگاه سفره عیدی خالی بی حضور مادبزرگ. بخشی از وجود ما هم می رود. میدانیم و تسلیت می گوییم. ما را در غم خود شریک بدان . چشم های تو و من.

خدا به جای تمام نداشته هایم تورا داده به من. ومن میانه ی این پیری زودرس. میانه ی این همه غم ناروا. دارم شبیه تو می شوم انگار. صبوریم کم شده اما قوی تر شده ام. دشمنانم بزرگ تر شده اند. وخودم به ندیدن انها عادت کرده ام. بانو می بینی با همه ی اتفاقات می خندم. که اشهدوان نام تو آرامش است. حالاروزهای اینده خوب باشد یابد.

حرف های ناگفته من و او. اولش این وبلاگ یه جایی بود واسه این که خاطره هامو با دوستام بگم. اما الان یه جاییه واسه همه چیزم! قهر کردن و اشتی کردن یه وقتایی لازمه واسه هر دوستی که پایدارتر بشه. 99 دوست داشتنی بازم گل کاشتی! من به شخصه وقتی خلعتبری گل میزنه اشک تو چشام جمع میشه. همه بچه خوب بودن و خوب میمونن.

Voici le compte-rendu du séjour des 5A6 à Amsterdam. Petit voyage du 20 au 22 avril 2007. Avec Mme Kubat and Mr Kuta. Et tout ce que vous voulez . Please enter the sequence of characters in the field below.