ما سینه زدیم و بی صدا باریدند. بسم رب الشهدا و صدیقین. ما سینه زدیم و بی صدا. از هر چه که دم زدیم آنها دیدند. اللهم الرزقنا التوفیق ღ الشهادة ღ فی سبیلک. صفحه ی ﺁﺧﺮ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎمهﺍﻡ ﺭﺍ اینگونه می ﺧﻮﺍﻫﻢ. به فيض شهادت نائل آمد. مردن را که همه بلدند. خاک و افلاک را با هم میخواهد . همان که روی قبرش مینویسند فرزند روح الله.

خواهری قدیمی ای که برام پیغام گذاشتی. به خدا برات خیلی ایمیل میزنم. و حتی با یاهومسنجر هم برات زیاد پیام فرستادم. پوشه اسپم یاهوتو چک کن و تاریخچه چت یاهوت را خیلی خیلی. حتما منو ایگنور کردی . در یاهومسنجرم منتظر پیامات هستم ها. یا به این ایمیلی که جدیدساختم که گفتم یاهوم ایگنور کردی. ولی اول سعی کن یاهو درست کنی یاهو پیام بده ممنون. سلامتیه ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﺘﺘ! ﺍﻣﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺷﻪ! ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑه .

روزی لویی شانزدهم در محوطهي کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید.

ایمان قوی به خالق خودم پیدا کنم و حضورشو لحظه ای از یاد نبرم. همیشه دیدن کسی که در حال عبادت و راز و نیاز به من آرامش میده. هنگامی که در آشپزخانه هستیم خداوند حتی در لابه لای ظروف کف زده ی ما وجود داره و ما رو همراهی می کنه. خالق من بهشتی دارد نزدیک زیبا و بزرگ و دوزخی دارد به گمانم کوچک و بعید و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را.