چشم ها را باید شست . جور دیگر باید دید . زیر باران باید رفت . او نه چشمان خیس وشسته ام را. فقط با طعنه ای خندید وگفت. تو می گریزی زمن و. من زغربت و فراغ از تو. چه شد که عشق با همه ابهتش. به پوچی فاصله ها تن داد و گریخت. و بیابان در بیابان زایید. هزار آینه در هم شکست و دوید. دفتر عشق که بسته شد.

چند وقته نیومدم و متاسفم. لطفا نظر خصوصی نزارین و اینجا کسی نیست که چیزی ندونه. در کل از همه ی دوستان ممنون از نظراشون. تارهای ضمخت تنهایی را می شکافم. تا روشنایی زندگی بر من بتابد. ولی اینجا خورشید به خواب رفته است. و من تنها طعم گس زندگی را حس می کنم. و همراه با این خنده های دروغین.

من انتخاب شدم - سیامک عباسی. نگو که چترت عاشق نکرده بارونو . قدم بزن شب تنهایی خیابونو. ببار آه بکش تا دوباره آب کنی . دل شکسته و یخ بسته ی زمستونو. دوباره آه بکش آه تو بساطم نیست . کسی به فکر منو مرگ خاطراتم نیست. نگیر دستمو وقتی دوتایی غرق میشیم . منو نجات نده موقع نجاتم نیست. تو خسته ای خودتو جای من نذار برو . به آخرین سفر دور از انتظار برو. یه کاری کن که نتونم بیام دنبالت . خلاص کن منو با آخرین قطار برو. خراب کن همه ی ریل ها رو پشت سرت . بذار خراب بشم پشت آخرین سفرت.