م ט و عشقم یه طرف. عاش قاט ه هاے م س عود و گيتے. بگو ستاره کنارم هميشه خواهي ماند. الهی که من قربونتون برم. مرسی که همیشه کنارمون بودین. مرسی که به پای خنده و گریه مون نشسین. وببخشین که باز یه مدت نبودم. من و مسعود نامزد شدیم. م س عود و گيتے. بچه ها يني ازين تارفا ک بگذريم امتحانامو گند زدم اساسي گل بگور شدم. م س عود و گيتے.

جدیدترین مدل تونیک دخترانه مدل آستین بلند و پوشیده. جدیدترین مدل تونیک دخترانه مدل آستین بلند و پوشیده مدل لباس پوشیده خانگی مدل های لباس اسلامی مدلهای دخترانه با حجاب کامل مدل تونیک نخی دخترانه پاییز 92. مدل تونیک بلند دخترانه لاغر اندام.

בوتاعاش ق با ا ساט س בل ب رے. توسط د خ م ل ر ن گین ک م ون. توسط د خت رر نگیט ڪ موלּ. سلام بچه ها چندوقتی نیستم. اماسروقت دوباره میام اپ میکنم وماجراهامونومیگم. توسط د خت رر نگیט ڪ موלּ. توسط د خت رر نگیט ڪ موלּ. دختران فرشتگانی هستند از آسمان. برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان. این روز بر دختران امروز و مادران فردا مبارک . آخایی عاشقت م ه وارتا.

سومین سالگرد عقدمون و این روزهای ماه رمضون. اینم کیک سومین سالگرد عقدمون. آنچه از وقتی بلاگفا خراب شد گذشت! توکل چه کلمه زیبایی است تو. و چه روزها که .

وقتی رسیدیم اول رفتیم حرم زیارت. تا چشمم به ضریح افتاد اشکم ریخت. همینطورررر گریه میکرد و حالش داغوون بود. دلش نمیومد داداشمو بذاره مشهد و برگرده. روز بعدشم کارای ثبت نام داداشم. و رفتیم خوابگاهش وسیلشو چیدیم. راسشو بخواید اصلا خوش نگذشت. پدر و مادرم داغوون بودن. اما جلو داداشم الکی میخندیدن. یک شنبه صبح رفتیم داداشمو گذاشتیم دانشگاه فردوسی. جلو دانشگاه مهندسی پیادش کردیم. وااااای بدترین لحظه بود برا خانوادم.

این وبلاگ در جهت سرگرمی دوستان ساخته شده امیدوارم لحظات خوشی را باهم داشته باشیم. نوشته شده در تاريخ سوم اردیبهشت 1392 توسط یزدان. بدترین درد از دست دادن کسیه که دوستش داریم . از دس ت دادن خودمون . و از یاد بردن اینکه ک ی هستیم . و چقدر ارزش داریم . گاهی وقتی خیلی دردناکتره! نوشته شده در تاريخ هفدهم اسفند 1391 توسط یزدان. و وقتی تو نیستی غمگینم. و به آسمان آبی بالای سرت. و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم.

سلآآآم به همه دوستای گل و م هربونم. کلا پست نذاشتم ولی الان جبران میکنم دیههه. خیلی دوست داشتم بر خلآف سال گذشته به پارسال ک فک میکنم دلم میگیره اساسی. یادمه اونقد ک حالم گرفته بود حتی عقد. دختر عمه ام رو نرفتم با اون حالم اصن نمیتونستم برم . کلی بهونه آوردم و نرفتم ولی بعد از عقد دختر عمه ام رسما منو شست و مث رخت آویزونم کرد. امسال تصمیم گرفتم اون آخرین خاطره هم از ذهنم پاک کنم و اون گذشته امو کلا دور بریزم. خیلی خوش گذشت و شب به یادموندنی و قشنگی بود.

خدایا توکلمون فقط به تو. سرگرم دنیا شده ایم که گاهی یادمان می رود تو هنوز هم مراقب. به امید خودت خداجوووووووونم! جمعه هفدهم آبان 1392.