امروز مادر دهکده جهانی دنیا. کو چشمی که فکر می کردم از میان روزنه ها به من می. کز نیستان تا مرا ببر.

خوشبختی یعنی اینکه وجودت اروم بخشه دیگری باشه. بعضیها عریانهائی پوشیده اند بعضیها پوشیده هائی عریان! کسی که با پای خودش نیومده باشه با دستهای تو نمی ماند ! 7 همه می خوان برن بهشت اما کسی نمی خواد بمیره . بهشت رفتن شهامت مردن می خواد! 11 با هر غریبه ای می توان خندید.

فریادمردقصه گو The Words of a Story Man. I lived my life in the words of a Story man. تمام زندگیم را در حرفهای یک قصه گو سر کردم. شاید که دنیای جدیدی متولد شود. که به واژه هایم رنگ عادت نپاشد. دنیایی که سهم من از هیاهو.

هیچ کس ویرانی ام را حس نکرد. پرنده ها هم از بو. از انسان پس نگرفته است. عجب حکایتی بود زمینی شدنم. سهم من از این ع.

من و جنون های بی گاهم. هرزنویس هایی بر کف دستم. همه ی آن پنجره های بی شیشه را گشودم. در برابر نوایی از جنس آخرین پرتوی صبحگاهی. دستانم خالی و بی ثمر ماندند. گریزان هستم از خود مثل دیگران. روز خوبی است برای مردن و رفتن. ساعت بی عقربه رها مانده. مثل من بیخیال از رفتن ها. فقط امید دارم به گشایش ها و آمدن ها. از ترس زنگ آن منفور تمام راه را بیدارم. پشت ساعت جای یک قلب کوچک خالی بود.

زندگی می کنم در سلول انفرادی به شرط حبس ابد. من و جنون بی گاهم. بر خاک خیس مزار چنگ زدم زار زدم. کس ندانست در کالبدم دل نیست دیگر. تمام دلم را خاک کرده بودم. نگاه من خیره و ممتد بود. همگان حیران اشکهای بی اختیارم شدند. فضای خالی پر از بی کسی های درد مانده بود. ناله ام زندگی را کشت. سخت دلگیرم از این شهر.

به نام یکتای بخشاینده و مهربان. Zendegi ra bayd zire pa leh kard. دستانم را رها نکن . حتی اگر منطقی ترین آدم دنیا هم باشی. شیطنت درونت دلش میگیرد گاهی. حتی اگر خون گرم ترین آدم دنیا باشی. خونسردی درونت دلش میگیرد گاهی. حتی اگر مهربان ترین آدم دنیا باشی. سکوت درونت دلش میگیرد گاهی. حتی اگر باهوشترین آدم دنیا هم باشم. حماقت درونم دلش میگیرد گاهی ! به امید همراهی ات.

در مزرعه هايش گل آرزو مي کارند. و عشق درو مي کنند. با من بيا به زير آسمان شب. به يادت زنده مي مانم. پر از شادي و اميدم. بي تو در اين باد. کمر خم کرده چون بيدم. در اين پاييز با من هست. برايم از تو حسي خوب. چه شورانگيز با من هست. شعر آواز نگاهم جاري است. و در اين قصه تکراري شب هاي بلند.

چه لطیف است حس آغازی دوباره . ی کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذردکه امشب با ناله ای بغض آلودبر دیار این د. نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم. نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم. دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم. نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم. ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم. که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی. برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه. آخه هر جا یه چیزی هست من یاد تو بندازه. نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم.