اگر اسکندر آيد فرض واهي. به پوزش خواهي و بر عذرخواهي. که بر آن باز هم ايران بنازد. اگر تيمور برگردد به خواري. نوشته شده در تاريخ جمعه یازدهم اسفند 1391 توسط احسان. یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف. بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور. نوشته شده در تاريخ پنجشنبه سوم اسفند 1391 توسط احسان. مگسی را کشتم ! .

ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم. یقین درم اثر امشو به های های مو نیست. که یار مسته و گوشش به گریه های مو نیست. چهارشنبه بیست و سوم مرداد 1392 فانوس. پس برخیز تا چنین مردمی بگریند . چهارشنبه بیست و سوم مرداد 1392 فانوس. اما به دیگران هم دل سپرده ام. امابه دیگران هم تکیه کرده ام. به اندازه ی تمام روزهای نبودنم. چهارشنبه نهم مرداد 1392 فانوس.

اندر احوالات کلاس ما! گفتگوی مداد و پاک کن. یادآوری برخی ضمایر پر کاربرد. این روزا زندگی کردن خیلی سخت شده. مثلا همین خانوم معلممون چندماهیه که پاش توی آتله و هرروز آتلش سنگینتر میشه. تازه هنوز داغی خبر آتل بندی پای خانوم معلم یعنی فاطمه جون سرد نشده بود که خبر داغتری شنیدیم که پای سمانه-ز هم توی آتل گیر کرده! سالم و توپولی داشته باشن.