صبرت که تموم شد نرو . تنت را من تکان دادم. که ریزد از لبت چیزی. نفسهاي تكه تكه ام از تو لبريز شده. انگار ديگر نه جايست و نه مجالي براي ماندن. بايد رفت بايد جاري شد. بايد تا كرد صفحه زمان را. بايد گريخت از ميان خطوط موازي و يكسان.

هفته او ل دی 1392. هفته او ل آبان 1392. هفته او ل مهر 1392. هفته او ل شهریور 1392. هفته او ل مرداد 1392.

پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲. میگن روز محشر با هرکسی. ک دوسش داشتی محشر میشی. من برای تمام شدن دنیا بی تابم. بعد از تو لبخند یادم نمیاد. راست میگه ها کارایه یواشکی بهترین خاطراتن. ی قانون نانوشته هست ک میگه. پنجشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۴. تونست حتی 1 روز ازت بی خبر بمونه و.

ツ زن دگ ے بآ ا سان س ل بخ ن د ツ. כ ه يک روز بلکه هزارا. כ در شهر بپيچد که. כ تو شرط بسته ا. به وبلاگ من خوش اومدین. امید وارم لحظات خوبی رو اینجا سپری کنید. خب این وب قوانینی داره. بی ادبی و توهین در این وب ممنوعه. از اینکه یکی منظورمو اشتباه بفهمه و بهم توهین کنه بدم میاد و وقتی عصبانی بشم. منم مثل خودش باهاش حرف میزنم. بدون نخوندن پست تعریف نکن و کامنت در موردش نذار. من اگه بتونم حتما همه رو دعوت میکنم. اما اگه وقتی نداشته نداشته باشم دیگه منو ببخشید.

حال بر در گاه تو سر مینهم. تو غفوری و رحیمی وکریم. کن زتاریکی مرا راهی نور. در گوشه انزوا خزیدن خوش تر. پیوند ز غیر حق بریدن خوشتر. ای فیض مکن علاج گوشت ز نهار.

دست نوشته های ترکی و فارسی شاعر. بیو گرافی و زندگی نامه حاج مسعود ابراهیمی شاعر آذربایجانی از شهرستان ماکو پلدشت بسم الله الرحمن الرحیم. نامروت روزگار پیرم نمود پیر زمان وادی حیران منم دنیای غم دارم فغان. ساز و کار زندگی دیدم جهان را داغدار داغ بر قلبم نشست دیوانه گشتم الامان. آتش اندر دل نهادم فارغ از هر وسوسه محنت دوران کشیدم لیک باغم در نهان. عمر بر پایان رسید مسعود نگر تاریخ را کس نماندست غم مخور گوناله من سوزجان. لاله زار عشق را باغبان شدم عشق حیات درس گرفتم از جهان پیک سحر بر خاکیان.

しѲ 乇یه دخترفانتزی عاشق خداしѲ 乇. این وبلاگ فقط واسه خ. و کسایی که خدارو دوست دارن. خدا آن حس زیبایی است. زمانی كه هراس مرگ می دزدد سكوتت را. که دير يا زود بايد گذاشت و گذشت. تو را دوست می دارم نمی دانم چرا. شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من. حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسد.

تومور بدخیمی درست در میان جمجمه ام. و روحم مثل لاشه های جسد باد کرده ای متورم و کبود شده.

زن جنس عجیبی است! زن انگار آفریده شده تا روی عشق.