سلام محدثه ی عزیزم فدای چشمای مهربون و دل پاکت بشم احساس میکنم که خیلی بی وفا شدم و خیلی کم برات مینویسم. جهت درج آثار کلیک کنید.

به بچه های آذربایجان به جای بالشت و عروسک هایت این بار. مرا در بغل بگیر و به خاطر من یکبار تاریکی ها را نبین خاموشی . لحن صدایت می لرزد نکند امروز می خواهم در کوچه پس کوچه هایی که نورها,دیوارها,ماشین ها,خیابان ها و حتی آسمان آبی رنگش .

مدرسه ی راهنمایی دخترانه ی محدثه. بی پرده همه انس وملک می گویند. دعاواشک ودل بی قرارکافی نیست. ما گريه می کنيم برای .

سلام مجدد به دوستان عزیز ببخشید که دیر شد شروع سال تحصیلی را به شما مبارک بگویم. با توجه به این که مدرسه ها باز شده من کلاس هشتم هستم و درس هایم خیلی سخت است به خاطر همین نمی توانم با شما دوستان عزیز صحبت کنم خیلی معذرت میخواهم. ولی در تابستان برمیگردم وعکس های زیبا وجذاب میگزارم خداحافظ باییییییییی.

هفته اول مهر محدثه ازم خواست تا ببرمش مهدکودک ,منم بردمش مهدکودک تابان که نزدیک خونمون بود و مسوولش هم دخترعمم بود وهم اینکه دختر عموش هم به این مهد میره. دو روز اول خوب بود ولی کم کم اذیتاش شروع شد ,حاضر نبود صبح زود از خواب بیدار بشه , یه هفته به همین منوال گذشت تا اینکه دیگه گفت ;مهدکودک نمیرم. با این بهونه که بچه ها اذیتم میکنن. چند روزی هست که بهونه میگره میخام برم مهد ,ما موندیم با این بچه چیکار کنیم. هم میخاد بره مهد و هم اینکه تا ساعت 11 بخوابه.