نوشته شده در سه شنبه ۳۰ تیر۱۳۹۴ ساعت توسط یک زن. یکی از دوستانی که در این فضا با او و همسر گرامیش آشنا شدم میهمان ما هستند. امیدوارم بتوانم میزبان خوبی باشم. نوشته شده در پنجشنبه ۱ اسفند۱۳۹۲ ساعت توسط یک زن. آغازی شاید سخت ولی شیرین و امیدوارانه. فردا روزی است که لباس مقدس سربازی را بر تن خواهی کرد و از زیر قرآن خواهی گذشت تا با افتخار در مسیری.

20 سالگی لحظه های غریب سلام. 20 سالگیم سبز خواهد بود سبز سبز سبز . یک جورهایی دارد پیش بینی نشده میشود حالا دیگر نمیتوانم حدس بزنم سال دیگر چگونه خواهم بود یا ارزو هایم چه رنگی به خود خواهند گرفت. هیچ چیز امروز غریب نبود غافل گیر کننده نبود ولی همه چیز یک آرام خوب بود . هیچ چیز امروز تغییری نداشت ولی من حس میکنم باید بزرگتر شده باشم و این خوب بود یک خوبه آرام .

مستجاب کن دعای مادری را که. و هیچ هدیه ای جز عشق و محبت. هیچ وقت بیش از حد عاشق نباش. بیش از حد اعتماد نکن. و بیش از حد محبت نکن. چون همین بیش از حد. تا در اتاق آبی ما. من قطره های عشق را.

این مرد خوش تیپ و دوستداشتنی پدر بنده هستند. خدایا به امید تو نه به امید بنده تو. خدایا به امید خودت نه به امید برو بچ. خدایا برسون یه هفت هشت ده میلیونی. پدر نازنینم با چنان اعتقادی میگه خدایا شکرت و خدا بزرگه که انگار واقعا خدارو به چشم میبینه و خدا هم شاهده که تو سخت ترین شرایط هم کارش جورشده. کاش بتونم مثل پدرم این اعتقاد عمیق و داشته باشم. به قول مادر جان نازنینم.