هوس کردم برم یه جای دور و یه جای بیصدا و سوت و کور و. برم جایی که آدما نباشن. هوس کردم نشه دیگه دلم تنگ بشم کور و کر و دیوونه و منگ. هوس کردم برم یه جا که هرشب. بریزه روی گونه م سیل اشکم. هوس کردم که امشب زیر بارون برم تا جایی که میره خیابون. فراموشم بشه از زندگی سیرم. هر راهی رفتم نشد . هر جور منو خواست کشوند. دلگیرم من از همه شاید که تقدیرم حالا بشین جای من. این حال و روز .

Moi et ce que j aime. J aime ma femme et mes enfants mais aussi les caisses, la zik et d autres choses. Abonne-toi à mon blog! Ajouter cette vidéo à mon blog.

Tuesday, July 28, 2009. One unknown lighthouse along the Great Ocean Road, Melbourne. Monday, December 15, 2008. As much as it was another exhausting, energy sapping, sleep depraved time of the year, the camp has proven itself to be an enriching and wonderful experience. My expectations of what this camp was? Wu Ling Da Hui.

رقاص پر درد خیابان ملودی. و من این روزها رقاصه ی پر دردی هستم که به ساز غمگین پیر مرد دوره گردی هم میرقصم. بغض های گاه و بی گاه. و این ادعا که من تنهایی ام را دوست دارم. من بزرگترین رقاص دروغگوی این شهرم! آمدن را از باد و باران و رفتن را از دل من بیاموز! کسی که با رفتنش. خوشبختی رو ازت می گیره.

تن ما در قفس اين دنيا در رنجست. تلخ مثل نگاه برفی تو. توی دنیای سنگ و آهن ها! تلخ مثل تمام افکارم. مثل ایمان به فصل سردی که.