Date Range
Date Range
Date Range
مي نويسم از هر چه كه دوست دارم. آب باریکه ای دارم که همش. می رود پای قسط و مای بیبی! و با اضافه کار و یارانه. روزها می رسد به آخر برج! گاهگاهی سبدی می گیرم. به لطف چای های پشت سر هم. و همچنین برنج هندی و آب. شکمی دارم کلا آفساید! که با تمام بدیش. که دو چشمان باجناق گرامی تاجر و قلمی م! به دیدنش به یقین می ترکد. و گمان می برد او. به رهن خانه ای کلنگی و بی مالک و شاه! یعنی ها داخل آن اسب دوان! و چند مطلب را.
دور میدان امام خمینی اول خیابان شریعتی وقتی اولین بار ببینمت. سفره خونه ی نزدیک گنجنامه وقتی جلوم نشسته باشی. رفتن زیر آبشار و خیس شدن و از رو سنگ ها پریدن. کتیبه های گنج نامه رو خوندن و ژست های آنچنانی گرفتن. نوشیدن چای روی بالاترین تخت های سفره خانه ی گنج نامه. دیر رسیدن به جلسه رونمایی کتاب. آرامگاه باباطاهر و آواز نی و دوبیتی ها. بستنی خوردن و سر و کله زدن تو با بچه های پونه. خنده های دوست داشتنی و زلال بودنت مثل بال زدن شاپرک ها رو پوست آب. همه این ها یه دختر دیگه بود.
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به تک تک شما دوستای خوب و وفادار قدیمی. ممنونم از لطف و محبتتون و اینکه تو این مدت به یادم بودید و به اینجا سر زدید. من هم دلتنگتون بودم و هستم ولی متاسفانه دیگه فرصت حضور در اینجا و نوشتن و یا سر زدن به پیج هاتون رو ندارم.
محبت را به دل دادن صفای سینه می خواهد به یاد یکدیگر بودن دلی بی کینه می خواهد. آن کس که مرا فخر زمان بود پدر بود. افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت. پدرم دیده به سویت نگران است هنوز. غم نادیدن تو بارگران است هنوز. آن قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو. نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز. روح پاکت با امیرالمؤمنین محشور باد. خانه قبرت ز الطاف خدا پر نور باد. ای چراغ زندگانی ای پدر یادت بخیر. خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد.
هر ک س زندگی خویش را به آهنگی می نوازد. آخه کلی ازش خاطره دارم.
Emruz mikham axaye varzeshkar morede alaqe khodamo bezaram. Migoft az ehsan alikhani badam miad. Migoft az farzad farzin badam miad. Migoftam ehsan alikhani k barname ghashangi misaze. Migoft az khodesh badam miad barnamehasho k dust daram. Chetor mikhad barname mah asalo negah kone.
تارک دنیای یک عدد میس سرخوش. سرخوشان رو عشق است و صفا! این وبلاگ واسم مثه یه کفش میمونه. هرچقد هم که کفشتو دوس داشته باشی. اینم قضیه وبلاگ آدم سرخوشه! درسته پامو نمیزنه اما برای ذهنم . کمی محدوده! نمیدونم میتونم تا آخر ادامه بدم یا نه. منو در روزگار یک خبرنگار بعد از این. هوامو داشته باشین! آب دریا گ.
ما بر روی زمینی ایستاده ایم. كه هر روز خودش را دور می زند. شعر باز هم از خانم مرجان مهدوی بود از كتاب حوا سرد است. وقتی می دونی شارژ موبایلت داره تموم میشه واسه چی واسه برداشتن شارژر تنبلی می كنی كه توی گل فرو بری. و تو عجب پروردگار مهربونی هستی كه با همه ی این حرفا بازم می تونی پاكمون كنی همونطوری كه فرستادیمون به این دنیا. می تواند یک ملکه باشد.
Monday, August 25, 2014. First Day of School, Take 1. Claire started kindergarten today, and Kaitlyn headed off to second grade. It was so sweet to watch the girls stand in the bus line, holding hands, smiling. Monday, August 4, 2014. Welcoming Baby Hartings on Stork Airlines. Finally got me back online here. We headed to the Gaver.
Tuesday, September 1, 2009.
Это не забег на короткую дистанцию. Пятница, 17 марта 2017 г. В Оловаррии прошел смертоносный концерт Индио Соляри. Индио Соляри собрал на свой концерт столько людей сколько не предполагалось, в давке погибло два человека, многие получили ранения. Что за безумцы впустили на стадион народ без билетов? Крушить коммерсантов, сражаться с полицией и жечь покрышки чтобы дали самосвал для отъезда домой. Написать об этом в блоге.