حرف های سختی که تو گلوم مونده بود. یه شعری جدیدا نوشتم با موضوع عید ولی دوستان تو این روزای عید که ما تو دیدو بازدید هستیم خیلی ها هستن که یا رو تخت بیمارستانن یا پدر مادر های مهربونی که بخاطر کم لطفی بچه هاشون گوشه خانه های سالمندان نشستن و هرروز به امید دیدن بچه هاشون روزارو شب میکنن. دوستان خوب من هر کدوم ما میتونیم با سر زدن به یکی ازین خونه یکمی از بار اندوه این بابا مامان هارو کم کنیم. عید است و سال نو. همه در تکاپوی خرید و کسب روزی. با شادی فرزندان پشت پای پدران گام بر میدارند.

Abonne-toi à mon blog! BESOiiN DE NOUVEAUUTÉÉ. AHHAHH JAVAiS RiEN A FAiRE XD.

My life is a mess. Je ne vis pas dans un écrin. Et je ne crois plus au père Noël. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

هر چي فكر كني and باعث سرگرم شدن شما بشه. ميگه به شما چه مال خودمه ميخوام کانگوروش کنم. بچه ها تو اين هفته وبلاگ ديگم رو راه ميندازم. مطلباش با اين وبلاگم فرق داره. هر دو وبلاگم رو هميشه زود به زود.

دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد. آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم. هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم. وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم. موتوری هم به راست پیچید. خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه.