Date Range
Date Range
Date Range
درخیالات خودم در زیر بارانی که نیست. میرسم باتو به خانه از خیابانی که نیست. مینشینی رو برویم خستگی در میکنی. چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست. باز میخندی و میگویی که حالت بهتر است. باز میخندم که خیلی گرچه میدانی که نیست. چشم میدوزم به چشمت واژه هاگل میکنند. یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست. چشم می دوزم به چشمت میشود آیا کمی. دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست. وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو. پشت پایت اشک میریزم روی ایوانی که نیست. می روی و خانه لبریز از نبودت میشود.
خدايا در انجماد نگاههاي سرد اين مردم دلم براي جهنمت تنگ شده است. عنوانو تغییر دادم مهربونا . شما هم تو لینکاتون تصحیحش کنید . به زودے پاسخ نظراتو مے دم. یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲. رها که شد او م. وسوسه تلخ دوباره خواستن تو . پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۲.
بهر یک گل منت از خار میباید کشید.
و تو چون خودی نداری ! ɪʼᆻ ɩǫʂţ ŵɪţʜǫǔţ ȳǫǔ. سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد. و روزهای خوشش برای دیگری. امروز دستهایت را می خواهم. اشک های که هیچگاه نخواهی دید. حریص بودن برای لمس اندام خسته ام . ولی حالا تو نیست و نه دستهایت. که مرحمی باشد برای اشکها و سینه سوخته ام. قلبی که برای تو شکست و تو نشنیدی صدای بلند شکستنش را.
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست. کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام. هر کسی می خواهد وارد خانه پر عشق وصفایم گردد. یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند. شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست. شرط آن داشتن یک دل بی رنگ وریاست. بر درش برگ گلی می کوبم. روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار. تا که سهراب نگوید دیگر. خاطراتے ב ر مرز سرکوبے. معنویت در آیینه ی هنر.
๑ ב פ ت ر پاي يز ے ๑. 文بﮧنام פ בاے لآבט هاےمغرور文. قلبم واست تند میزنه مواظبش باش. من چ ه ساده ام ک ه. گ مان میکنم اگر ن باش م. دلی ب رای م تنگ میشود. ح قیق ت این است ک ه. خیلیا بهم یاد دادن که. منم بهشون یآد میدم که بآزی. ب ه اون م ب گو. ف قط واس ه ت فریح باهاشے. ی ه و قت ز ند گے اون م.
خوابی که سالها در انتظار رویتش بودم. نور خورشید از پنجره اتاقم همچون تیری که رستم به چشمان. اسفندیار زد چشمانم را می رنجاند برای همین پتو را روی سرم. در ذهنم را داشتم ولی افسوس جز چند تصویر مبهم چیزی یادم. دلنوشته های امیر و مژی.
یک روز شاد دیگر! این پست ثابته واسه نظراتون. خواهشا در مورد هر پست اینجا نظر بدید. ژاپن داره ماشين ميسازه بدون راننده حركت ميكنه. اونوقت ما هنوز در گير گفتن يا نگفتن مرگ بر آمريكاييم. گله را چوپان درید . یک نفس با ما نشستی. تکان میدهد به بهانه ی صلح. لب های سرخت اما . حکایت از جنگ دیگری دارد. سیزده را همه عالم به در امروز از شهر . من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم. به دل نگیر اگر گاهی.
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند. مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد. در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست.
کودکی و نوجوانی جعفرآقای مجتهدی. جعفرآقا از همان دوران خردسالی به خاطر فطرت پاک و زلالی که داشته است درعالم رویا بارها مورد عنایت حضرت صدیقه طاهره و سایر معصومین قرار می گرفته است . در اوایل 5 سالگی در عالم رویا مشاهده می کند از جانب آسمان منبری ازنور برپاشده است که تا نزدیکی های او ادامه دارد .