من زینب مامان علی هستم . 12 بهمن سال 1386 در یک شب بسیار برفی عقد کردم همسرم مهدی متولد دی 1361. بعد از ده ماه در یک شب بارانی 26 آذر 1387 عروسی . یک سال ودو ماه بعد متوجه حضور یک فندق تو دلم شدم که بعد از 7ماه تبدیل شد به یه پسر نازو خوشگل عزیز دل مامان زینب و بابا مهدی. بسته شدن پرشین بلاگ وباز شدن بلاگفا. 2ماهگی علی کوچولو وتولد دایی محمد. عکس های امروز برای خاله.

خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان . 58 ماهگی و رسیدن به وزن 15. علیرضا و کلاس قرآن -1. 47 ماهگی اولین سوار شدن هواپیما و قطار. 46 ماهگی و جدا شدن اتاق خواب. اولین تجربه دندون پزشکی در 46 ماهگی. پسر شیرین تر از عسل ما. مینو بهشت خانه ی ما.

تولد سه سالگی عشقم با تم باب اسفنجی. نوزده ماه با نفس تو نفس کشیدم. مادر ای زیباترین شعر خدا. علي ناز ومامان لي لي. آراد جون و مامان سالي. ني ني هاي آبان 89. علي جون و مامان فرزانه. امير حسين وفاطمه دردونه هاي مريم جون.

دخترم درسا و فسقلی نو رسیده. ما به این وبلاگ اساس کشی می کنیم دوستان بیایین بگین تا تو دوستام اضافتون کنم عاشقتونم. سلام عزیزای مامان ببخشید دیر اومدم سر زدم اخه خیلی گرفتارم ببخشید الان یک عکس از شما وروجک ها میذارم. دنیا اومدن شیر مرد من. و خواهر جونش کلی خوشحال شد. درسا ی شیرین زبون مامان.

امروز اومدم بگم چه کلاسهای میری. یکشنبه ها کلاس خاله ارزو که مدت دوساله میری وعاشقشیییییی. تو کلاس چیزهای مختلف یاد میگیریعلوم ریاضی اطلاعات عمومی زبان جغرافیا. سه شنبه هام کلاس خاله نازنین . که چون پیش دبستانی فرستادمت بیرون با هومان اتیلا براتون کلاس گرفتیم تا روحانیات هم باهاتون کار بشه. نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و هشتم دی 1393 توسط مامان وبابا. امروز اومدم بگم چه کلاسهای میری.