حریم من حرمت دارد . باید لایق باشی تا دعوت شوی.

ازاین حسی که میدونی ومیدونم به هم داریم. ازاینکه هردو میدونیم نباید فکرهم باشیم. ازاینکه تاکجا میریم اگه یک لحظه تنها شیم. نه اون اندازه دل دارم ببینم باکسی باشی. دارم میسوزم از وهمه تبی که هردو میگیریم. ازاینکه هردومون باهم لبه یک تیغ راه میریم. برای زندگی باتو ببین من تا کجا میرم. واسه یک روزاین رویا دارم هرروز میمیرم. نه میتونم ازاین احساس رها شم تا تو تنها شی.

برای خودم تنگ میشود . به سلامتيه اونے که تو عصبانيت خواست آرومم کنه. هر چے از دهنم درومد بهش گفتم. چرا که قرمزی چشمهایت دل میشکند . گاهی دلم عجیب هوای تو را میکند . گاهی دلم عجیب هوای تو را میکند .

شب به روی جاده ی نمناک سایه های ما ز ما گویی گریزانند. دور ز ما در نشیب راه. در غبار شوم مهتابی که می لغزد. شب به روی جاده ی نمناک. نا شکیبا که به یکدیگر می اویزند. همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین. گوئی انها در گریز تلخشان از ما. نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم. نغمه هایی را که ما با خشم. در سکوت سینه می رانیم. زیرلب با شوق می خوانند. لیک دور از سایه ها. بی خبر از قصه دلبستگی هاشان. از جدایی ها و از پیوستگی هاشان. جسمهای خسته ی ما در رکود خویش. زندگی را شکل می بخشند.

هيچ شباهتی به يوسف ندارم. نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم. آدمک عشق همین جاست بخند. کل دنیا سراب است بخند. آن خدایی که بزرگش خواندی. اما دیگه دل اینو ندارم که با یکی دیگه ببینمت. وقتی با حرف هایم بهت بال دادم. به خدا تنهات نمیذارم! خوانند.

دختر بودن هم تاوان دارد. از روی عشق نه هوس تنت را به او می سپاری. پس از مدتی می رود. هرکسی برای خودش خیابانی دارد. خاطراتش گلویش را چنگ میزند! گفته بودی قایقی خواهم ساخت.

زندگيم رو وقتي دوست دارم که تو توش هستي . سه شنبه 17 تیر1393 ب ه دستان. چهارشنبه 7 اسفند1392 ب ه دستان. بعد از مدتها دارم آپ میکنم اونم واسه تولد بهترین دوستم. عزیزم ببخشید که دیر شد.

راهی که او میرود تو نرو این راه مال تو نیست. آخر این راه رسیدن به آرزوهای تو نیست. او هر شب در حال خودش به سر میبرد. حرفهای من یک هشدار برای تو است. او اشتباه میکند که هنوز معنی عشق را نمیداند. هنوز معنی دوست داشتن را نمیداند. آغوش من مال یکی است.

اینجا س رعت๑ خوشبختے بسیار ڪ๑م ا ست! تا ز ندگے ات ل وב شوב. لحظه هاتو نده از دست. ع زیز בل م ! آבمایے رو ڪﮧ خیلے.