Date Range
Date Range
Date Range
گلنگون روستایی از جنس آرامش. و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم. را رسیدن عید سعید فطر را خدمت تمامی روزه داران عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنیم. مبلغ فطریه سال 95 اعلام شد. در این شب جدایی در کوی آشنایی. هستم چنان گدایی در کوی آشنایی. اشعار سید محمد رضا هاشمی زاده. خانه وبلاگ نویسان استان بوشهر.
بازم دستات رو تاج سرم کن. درانتظاردیدنت به دشت غم نشسته ام. تو رو با تمام خوبیهات همیشه کنارم حس می کنم. پیش تو یه جور دیگم. من یه چیز دیگه میشم. اونی می شم که فکر می کنم. ارزش دوست داشتن تو رو داشته باشه . یه آرامشی پیدا می کنم که هیچ جای دیگه سراغی نمی شه ازش گرفت. شور و شوق عجیبی پیدا می کنم. این احساس رو پیدا می کنم. که هر کاری ازم بر میاد و قادر به هر کاری هستم.
راهی که به بهشت می رود نزدیک است. من به آن راه دوردست می روم راهی که تنها به خدا می رسد. بم به خال لب يك دوست گرفتار شده است. من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر. حامد عسگری اهل بم است. گریه نمی کنم نه اینکه سنگم. گریه غرورم به هم می زنه. مرد برای هضم دلتنگی هاش. یه اتفاق نصفه نیمه ام که. یه کهکشونم ولی بی ستاره. یه قهوه که هرچی شکر بریزی.
همیشه در اوج پرواز کردم اما ندانستم برای آنان که رسم پرواز نمی دانند هر چه اوج بگیرم کوچک تر می شوم. بعضی جملات این قدر پر معنا هستن که چند لحظه ای سکوت رو در دلت حکم فرما میکنن . من همان قاب تهی خالی و بی تصویرم. که برای تو و تصویر دلت می میرم. سر پول همیشه دعوا است. یه روزش خوب یه روزش بد. یه روز هم میرسی مقصد. برای ادامه شعر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید. من زلیخای زمان خویش میباشم.
بهار را با چند خميازه بلند به سر بردم. دنيا براي چلچله ها جاي كوچكيست. مريم حاتمي عزيز رفت . مرگ هر انسان ذره اي از جان مرا مي كاهد. احساس مي كنم هر روز كه از تولد مرگت مي گذرد تو بيشتر در اعماق آينه ها تكثير مي شوي و ما بيشتر در بند بند نبودنت زنجير مي شويم .
همراه با ارایه ی گواهینامه از دانشگاه تهران. پس خوب باش و خوبی کن .
تقدیم به عشقم آبجیم و دوست همیشگی. گلنگون روستایی از استان بوشهر. دلتنگی هایم را نمینویسم بجایش هزاران نقطه میگذارم هزاران حرف. نگفتهو همه را بدست باد میسپارم. که از آن سمت خيابان. مرا به نام کوچک بخوانی و. ترمز ناگهان راننده ی تاکسی. دلم یک سیب سرخ میخواهد. میخواهم از زمین رانده شوم.
دلتنگ که باشی حتی یک تشابه اسمی هم نابودت میکند. فرزندت آرام آرام جان میسپارد. دختری که دارد ناز تو را می کشد.
گفتم آخر ترس من هم از همین در غارهای دموستنسی سخن گفتن است . پادگانی بنام پرندک یا لشکر 23 تکاور. روزهای پر مشغله ای رو می گذرونم. دلم تنگه برای روزهایی که به خیلی چیزها فکر می کردم تو ذهنم با همه چیز بازی می کردم و برای هر چیزی سعی میکردم جوابی پیدا کنم. یه شعر رو مدت ها با خودم زمزمه می کردم و ازش لذت می بردم.