کاش میشد هیچ خونه ای توی حسرت شنیدن صدای نفس پدر خونه نباشه. قدرش رو بدون که مطمئنم مثل پدر من. اينجا تنها جاييه كه ميتونم حرفامو راحت بزنم هرچند خيلي وقته ديگه نميتونم نه حرف بزنم نه بنويسم اما بازم به رسم گذشته هروقت دلم از كل دنيا حتي از خدا ميگيره خودمو اينجا ميبينم. خداي من خداي مهربون و بزرگ و دوست داشتنيه من. چرا بعضي وقتا نميتونم بفهمم كجاي زندگيمي.

سلام بعد دوسال یهو دلم خواست آپ کنم. امیدوارم سال94 سال خوبی واسه هممون باشه. این حس خوب دوست داشتنت. این نیازشدید با تღ و. که بی اراده می آیند و شعرمی شوند. اینها همه هستند تا تღ و. یی که تنها سهم مღ ن. یی که برایم معنی عشقی. سه سال از نبودن پدرم داره ميگذره . آه و هزاران آه .

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفسم گامی به تو نزدیکتر میشوم. روزهای بی تو بودن را هرگز نشمرده ام که همیشه بگویم همین دیروز بود . جز تو چاره ای به جز خودت ندارم. برای آنکه باید باشد و نیست. به گمانم تو اگر بودی و این فاصله ها کمتر بود. آسمان آبی تر حال من بهتر بود. نه به صبحش امید! نه دل شب زده ام آرام است.