می نویسم دلمردگی ها را ز سر بیرون کنم. سپتامبر 14, 2010 in daily. اوت 5, 2010 in daily. اوت 4, 2010 in daily.

همه دارن ی کارایی برا زندگیشون میکنن تنها کسی ک نشسته و داره مثه گیجا بقیه و کاراشونو نگا میکنه منم. روزام همینطوری ب معنای واقعی الکی میگذرن مثه همیشه. تنها فرقی ک با قبل دارم اینه ک قبلا تو فکرم پر کارایی بود ک میخوام انجام بدم ولی الان فکرم خالیه. نمیخوام هیچ اسمی رو این حالم بذارم اصلا. ۲ بهمن یک سال بدون بابام گذشت.

دایره با تمام حماقتش بالاخره فهمید . با آن گوشه های تیز دردناک. مثلث با آن اضلاع ابله ناموزون. مثلث با آن مساحت ناقص. مثلث با تمام وقاحتش! نمی تواند قطعه ی گمشده ی او باشد. خیلی رو چه جوری باید بنویسم که خیلی. این را همه ی نا محبوبان می دانند. و از این روست که بی مقیاس. نمی دونم چرا هرجا که میرم بنویسم. باز مث ک ش ت مبون بر می گردم همینجا. حتی اگه کامنتینگ هم نداشته باشه.

تو یعنی نم نم بارون. روبه راهی بعد از سی سالگی. ما به هم وصلیم! من و تو و یه پنجره. من و همسرم در اروپا.

بهم سر بزنید خوشحال میشم! هیچ اتفاق خاصی تو زندگیم نیوفتاده فقط اینکه رفتم ترم 6 فلسفه. بدبختی عمرم داره میگذره و 27 ساله شدم. خدا رو شکر هنوز زندگیم طمع شکلات داره. شکلاتم گاهی تلخ گاهی شیرین اما خوبه که هست. همسایه ها مرا با تو دیده اند.

دیگر احتیاط لازم نیست . هر جور مایلید حمل کنید ! 1634;٤ امرداد ۱۳۸٩. توی اون ذهن لجن زارت. تنهایی به راهت ادامه بده . دست می کشم روی تقدیر. و پاک می شوی! 1637; امرداد ۱۳۸٩. امان از دست تو با این خدائیت ! تو که می دانی. داری از دست من میری.

خلاصه که هم خوبم و هم بد. خدایا به خاطر نداشته هایم شکر! خانومه و دوس جونش. دل دردهای یک عدد میس مری. فسقل بانو از دل خرابش مینویسد. عشق را بالا می آورم. ديروز كه فهميدم وقتى دورم شلوغه و پسر هست ناراحت ميشى كلى بيشتر از هميشه دوست داشتم.