しѲ 乇 دلنوشته های من . Emruz hme chi tmum shod. Hichvaqt yadam nmire 4shnbe bhm gofti lashi hichvaqt. Yadam nmire hme ja blockm krdi. Yadm nmire dashtm mimordmo b Nazi gofte budi b mn che o bre az zndgim gom she birun. Ydm nmire gofte budi dg esmto jlot nyrn. Unm ba shkle lbo zabunk khoshmze o un chm qlbie. Hichvaqt ydm nmire bkhtrm hazr nshodi khtto avz koni. Ag ashqm budi injuri nmikrdi. Ba hrki his omidvrm khoshbkht shi.

دنياي خدا و درون انسانها چه قدر زيباست! گاهي آنقدر از زندگي خسته مي شوم كه ديگر حوصله خوردن و خوابيدن را ندارم! و به خاطر افسردگي و بي حسي به زندگي تنها مي مانم. و خداوند هر روز زيبائي هاي دنيايش را به سويم روانه مي كند. تا من باشم و تنهايي خودم بياموزم زندگي كردن را! و هنوز بي احساس مانده ام. كه اين بار انسانها تك تك خوبي هايشان را كه رو شنفكري بشر است برايم به نمايش مي گذارند.

دوستت دارم ها آه چه کوتاهند. پرده پنجره اتاق رو کشید. سیگار نیمه کشیده شو برداشت و پک عمیقی بهش زد. تاریکی و دود بود که در هم می آمیخت. و مرد , با چشم های نیمه باز و سرخ ,. به این هم آغوشی رخوتناک , نگاه می کرد. دود سفید و تنبل سیگار , مواج و ملایم , در آغوش تاریکی فرو می رفت و محو میشد. انگار تاریکی , دود رو می بلعید و اونو درون خودش , خفه می کرد. مرد از تماشای این هماغوشی بی رحمانه , سرگیجه گرفت و به سرفه افتاد. روزهای اول گل سرخ بود و چشم ها.