آرزو هاتو بنویس و بهشون ایمان داشته باش. سلام دوستای پر آرزوی من. امیدوارم و دعا می کنم که همتون به آرزوهایی که به صلاحتونه برسید. و دوست دارم وقتی رسیدید یادتون نره که بیاید و به منم بگید. وبلاگ دیگه ی من اینه. چون اونجا سرم شلوغه اگه کارم داشتید معمولا اونجام. به این جا هم سر میزنم ولی بیشتر اونجام. سلام منم دوست دارم به عشقم برسم. دوباره گذشته برام تکرار نشه.

دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره.

برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن. بخاطر همه خوبی هات متشکرم. یادش بخیر 3 سال پیش تو این روز روز عروسیمون بود. چقدر خوش گذشت تا 4 صبح بیرون بودیم. خدایی به همه خوش گذشت. شکرت بخاطر این زندگی خوبی که دارم. خدایا ببخش که بیشتر اوقات تو رو فقط بخاطر اجابت. متوجه شدم که اگر بخوایم به چیزهایی که دوست داریم دست پیدا میکنیم. مهم خواستن و ارداه ماست .

وقتي به دنيا اومدم فهميدم بابا دارم. در لحظه دنيا اومدنم صداهاي خفه اي به گوش ميرسيد. تنها يك نگاه كافي بود تا به جنسيت من پي برده شه. بله همون يه نگاه كارخودشو كرد و من دختربودم. در هفت سالگي به علم و نبوغ من پي برده شد و در دبستان ثبت نام شدم و درآخر با مدرك پنجم ابتدايي فارغ التحصيل شدم. به دليل علوم سرشاري كه داشتم و بنا به درخواست آموزشگاه راهنمايي سركوچه مان در همانجا مشغول به تحصيل شدم و به درجه ي رفيع سيكل نايل آمدم.

به نام آنکه زندگی میبخشد تا روزی آنرا خود باز پس گیرد. درخواست هر فردی اینه که بدونه کی هست. ولی جواب این درخواست توی زمان حال هست نه گذشته. مارو نابینا میکنه و گول میزنه که باورش بکنیم. اما قلب میخواد که در زمان حال زندگی بکنه. آرامش ناشی از مزاح و رحمت! رحمت یعنی بازکردن دل. یعنی توانایی برقراری ارتباط با بخش خوب دیگرون. پن امروز از اون روزهای بود که هیچ چیزیش تو اوجش و فروعش برنامه ریزی نشده بود, اما ارامشش در کنار رحمت بیهمتاش بود و شی.

سقفی اندازه ی قلب من و تو واسه لمس تپش دلواپسی. نمیدونم این لب تاپ چه مرگش شده که شکلکا رو اصلا نشون نمیده. پس خودتون تصور کنید شکلک یه فاطمه رو که اونقدر نیشش بازه که فکش داره جر میخوره. بعد چند روز تعطیلی وقتی اومدم وبمو باز کردم کلی ذوق مرگ شدم از این که دوست جونیام این همه برام کامنت گذاشتن و از شادیم خوشحال بودن و البته با چند تا دوست نازنین دیگه هم آشنا شدم.

اینکه تا الان میگفتم فرصت نمیکنم و این حرفها واقعا دروغ نگفتم! انقد اتفاقا برام افتاده که دیگه باورم اینه که خودمو توضیح ندم! اونایی که بخوان باورت میکنن! اونایی هم که نمیخوان نه! دلم واسه روزای خوبم کنارتون تنگ شده! به نظر میاد بزرگ شدن زیادم جالب نیست. انقد نیومدم که بعید میدونم کسی پستمو خونه حتی. خیلی خیلی شرمندم که انقد کم میام! شرایط خیلی عوض شده و واقعا نمیشه همه چیو مثه سابق ادامه داد! حداقل خو.

سلام ای ناله ی بارون. سلام ای روزای تلخ من. سلام ای بغض تو سینه. سلام ای شبهای دل کندن. دوست دارم از ادمای دور و برم فرار کنم. تاجر پیری دم مرگ تمامی خدمه و احشام خود را جمع کرد و از ایشان یک به یک طلب حلالیت کرد.