گاهی آدم نمیتواند حرف بزند. یعنی توان حرف زدن ندارد. فقط دعا میکند و و از خدایش کمک میخواهد. یه قسمت هایی از دنیام خیلی صورتی و. حق نداری به آبنبات خوردن. آخه هیچوقت حس من تو اون لحظه رو. عشق بستنی تو هوای سرد با موتورم.

خسته ام اما تحمل میکنم خدایا روزگارت بامن و احساساتم بد تا کرد! بگذار زمانه از حسادت بترکد. تلخ است یاداوری سرآغاز عشقی که گمان میرفت جاودانه باشد. کاش بودی تا دلم تنها نبود. تا اسیر غصه ی فردا نبود. کاش بودی تا برای قلب من. زندگی اینگونه بی معنا نبود. کاش بودی تا زمستان دلم. این چنین پرسوز و پرمعنا نبود. کاش بودی تا فقط باور کنی. بعد تو این زندگی زیبا نبود. کاش ای تنها امید زندگی.

ل ش ل شت ر ا ز ه میشه ا لآن ح ریف م یه ل شک ر م ن میشه ,. حاﻟ ﻢ ﺑ ﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫ ﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ. ﻓﻘ ﻂ ﺗﻮ ﺧ ﻠﻮ ﺕ ﻣﯿﭙﯿﭽﻪ. ﮔﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻ כ. ﻩ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎﯾ כ. ﺯﻣﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﻨ כ. اولین پست بعد کلی ماه. نیش خندی میزنی به خودت. به دلتنگ ی هایی که برایشان نقاب می כ.

بهشتی میسازم در پس گمشده هایم. راه خاطراتمان را بگیر تا به آن برسی. تولد دوباره ی بهشت گمشده اتفاق خوبی برام بود خوشحالم که برگشتم. میدونید که اینجا نوشته های خودمو میذارم پس کپی نکنید. کلی ارزوی شاد بودن براتون دارم. هروقت واژه ها باهام مهربون بودن مینویسم . من از انتهای درد می آیم. آنجا که عشق را شلاق های بی رحمانه تعبیر میکند. و جای خالی نوازش را اشک. آنجا که حتی وجودت بر دوش دنیایش سنگینی میکند. من تنها تصور معصومی از زنم. طرح سایه روشنی از خواستن های بی پاسخ.

عشقی که تبدیل به نفرت شد. این را می شود از آخرین پست وبلاگم دانست. گاهی احساسات به گل می نشینند. گاهی عاشقانه هایت نفرت می شوند و. نمیخواهی دیگران مخاطب خاصت را سرزنش کنند. گاهی مخاطب خاص دیگر مخاطب نیست. اما میدانم اینها هیچکدام دلیل. در هیاهوی روزگار خودم را گم کرده ام. باید این رمضان خودم را پیدا کنم. تولد دو سالگی وبم مبارک. دو سالی که پر از خاطره های تلخ و شیرین بود.

I will never let you go. چه سخت است گم شدن در خود به یک بیهوده دل بستن. به یک گرما نیاز داری و به یک تلخی! گرمای آغوش معشوقت . و تلخی عطرش که عجیب آرامت میکند. برات پیش اومده وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنید. اما هنوز دلتون میخواد صداشو بشنوید. بازی های ناجوانمردانه اون روزها. اون همه خاطرات شکنجه آور. و می تونستم اعتماد کنم.