Date Range
Date Range
Date Range
ساڪت! ڪسﮯ د رڪ ن خواه د ڪ رد! با یڪ د نیا س وال بﮯج واب. هیچ چیز را بﮯر حم ت ر ا ز د نیا ن یافت م. را ه ر چﮧ پیو ند ش مﮯز ن م. باز ا نگار با ت ل نگ رﮮ فرو مﮯریز د. چیزﮮ ن دار م ڪﮧ بگوی م. چیزﮮ ن دار م ڪﮧ ت قدیم ت ڪ ن م. تو ح رف های م را ا ز ا شڪهای م بخوا. با د ستهاﮮ خالﮯا م. د ل ش ڪ ستﮧا م. را آو رده ا م. تو بشنو و آرام م ڪ. خ ستگﮯ را مﮯف همﮯ. ه م آد م ا ست.
من خوب بلدم اما انگار عاشقی کردن را به تو خوب تر یاد دادند.
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن! تصویر اگر زیبا نبود . نقاش خوبی نیستی! دوباره رسم کن . تصویر را باور نکن! خالق تو را شاد . پرواز کن تا آرزو . ساعت ۴ صبح هنگام خواب. گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز.
حرفی نزنم كه دلی بلرزد. خطی ننویسم كه آزار دهد كسی را. یادم باشد كه روز و روزگار خوش است. وتنها دل ما دل نیست. یادم باشد جواب كینه را با كمتر از مهر و جواب. دو رنگی را با كمتر از صداقت ندهم. یادم باشد باید در برابر فریادها سكوت كنم. و برای سیاهی ها نور بپاشم. یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم. و از آسمان درس پاك زیستن. یادم باشد سنگ خیلی تنهاست. باید با سنگ هم لطیف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند. یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن. یادم باشد زندگی را دوست دارم.
رابطه ای که توش قهرو آشتی باشه یعنی زندس. گاهی دلت نمیخواهد دیروز را بیاد آوری. انگیزه ای برای فردا هم نداری. دلت میخواهد زانوهایت را در آغوش بگیری. گوشه ای از گوشه ترین گوشه ای که میشناسی. بنشینی و فقط نگاه کنی. از اونی که کاملا درکت میکنه. چون این آدم خوب بلده از کجا بزنه که بلند نشی. کسی نبود حوایت را هوایی کند. فقط دوری نیست که ادم رو میسوزونه. بودن و مال تو نبودن دردش بیشتره. دیگه ازت خسته شدم جدی میگم بهم نخند.
درد! هم تلخ است هم ارزان! هم اینکه تابلو نمی شوم.
روزنه ای به رنگ آغاز. می خواهم برایم زندگی کند. از من نپرس چقدر دوستت دارم! اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست . خواستنت تمام شدنی نیست . خواستنی تر میشوی هر لحظه. زمان حرف احمقانه ای است! نفسم شاید دلیل زنده بودنم باشد ولی بی شک تو تنها. از تمام دنیا یک نفر هست . نمی خواهم برایم بمیرد . می خواهم برایم زندگی کند .
خوشبختی در خوشبخت کردن دیگران است. سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند. سخنران بادکنکها را جمع کرد و در اتاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند و هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند. همه دیوانهوار به جستجو پرداختند یکدیگر را هل میدادند. مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
و رفتهای بی آنکه نباشی! از نگاهت تا دلم رنگین کمان گل می کند. با تو باید مثل باران حرف زد! دلیڵ زنده بودنم باشه. بے شک تو تنها دلیل همین. گاهی زندگی ات می شوند. آن ها که زندگی ات میشوند. آن ها که تنها در نقطه ای از ذهنت می مانند. نقش عاشق پیشه ها را بازی می کنند. گاهی هم یادشان بغضی می شود که بیخ گلویت را قلقلک می دهد. اما تو لبخندت را کنار بگذار.
Tuesday, August 10, 2010. Please join us there if you want to continue to keep up with the crazy mac boys. Tuesday, May 4, 2010. I would like to introduce my new best friend. You just push a button and voila! I got my new best friend for my birthday from my mom and mother-in-law. Prior to that day qua.