برای همه ی بچه های دنیا. درباره تینکربل و عکس های دخترونه و کارتونی و. سلام به شما دوست خوبم که به وبم سر زدی برای همه ی بچه های دنیا. امیدوارم از وبم خوشتون بیاد . بچه ها نظر یادتون نره. اس ام اس جدید و خنده دار. آیکون های باب اسفنجی و دخترونه و تینکربل. خنگول بازی های باب اسفنجی و پاتریک. قالب و کدهای تزئینی تارا.

رویای من اینه که دراینده یه بازیگر بشم. به دلیل سنگین بودن قسمت نظرات پست پایین. لطفا در این پست نظرات خود را در مورد وبلاگم بنویسید. جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲. به وبم خوش اومدید تمام توضیحات لازم رو تو قسمت راست وبلاگ نوشتم. من کلاس بازیگری پیش استاد اقای علی حلوی. میرم و خیلی دوسشون دارم چون زحمات بی شماری برامون میکشند! اینقدر کلاسمو دوستدارم که سعی میکنم همه ی جلساتش رو برم. ایشالاه اگه توی تاتری بازی کردم صد در صد عکسامو. براتون از بازی بچه ها و خودم میزارم! تگ ها - اجرا.

سلاممن میخوام توی این وبلاگ هر چیزی رو که شما دوست دارید براتون بزارم. اگر خواستید میتونید به این یکی وبلاگم هم سری بزنید و نظرتون رو دربارش بگید. دلیل سرگیجه هایم چرخش زمین نیست.

سلاام به دوستای خوبم! به وب من خوش اومدید! من توی این وب عکسای خوشگل از کارتونها. و درمورد کارتون ها صحبت میکنم! عزییزان شما هر چ قدر میتونید کپی کنید! تنها قا نونی مه این جا داره این ه ک ه. هستش که من عاشقشممم! به هرحال خوش اومدید! اینا هم عشقهای مننا! SEnobar and T Eimur. برگشت دوباره من کارتونهای جدید. سلاااااام بچه ها جونم! خیلی وقت بود تو این وبم پست نزاشته بودم! ولی دیگه امروز میخوام یه پست خوشگل با کلی کارتونهای جدید بزارم! برگشت دوباره ی بندههه.

ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا. از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا. ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان. بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما. آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین. ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ. ای هفت گردون مست تو ما مهرۀ در دست تو. ای هست ما از هست تو درصد هزاران مرحبا. ای مطرب شیرین نفس هر لحظه می جنبان جرس. ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا. ای بانک نای خوش سمر در بانک تو طعم شکر. آید مرا شام و سحر از بانک تو بوی وفا.

ببینید چه بچه های نازین . بچه ها از پایینیا استفاده کردید.

ツ خاطرات هفت تا نوجوون ツ. با شکیبا و چن نفر دیگه قرار داریم که. همو تو مدرسه ی قدیمیمون ببینیم. پ نج آذ ر ب ود. حدودا ی ساعت 2 بود فک کنم. هفت تا دختر سیزده چهارده ساله نشسته بودن توی نمازخونه ی مدرسه شون. مثلا قرار بود نمایشنامه خوانی کنن ولی خب. به جای نمایش نامه خوانی هرکی هرچقدر پول داشت گذاشته بود.