Hello everybody this is a blog for who likes english. That you could get hit by lightening, or win the lottery, or marry a superstar. Must by definition be possible.

امروز روزی که دارم با دوس جونیام. البته بگما که میام و بهتون سر میزنم. رفت و سری به هیشکی نزد. ولی دلم خیلی واستون تنگ میسه. از همتون که تو این یه سال و خورده ایس باهام بودین ممنون. از همه آجیامو داداسی هام. فقط با یه سری تغیرات. تغیراتی که داره همه چیمو عوض میکنه. خدا چی واسم نوشته تو. فقط میتونم واسه همتون آرزوهای خوب خوبی کنم.

هنوز ردپایت در کوچه های دلم پا برجاست. هنوز حس میکنم با من هستی. صدایم میکنی و من با بغض بی پایان جوابت را نمیدهم تا. بدانی چه دردناک است قصه ی بی کسی ام. نازنینم فاصله میان ما از کجا تا کجا بود. ما هر دو شکستیم تو دل ما را من غرورم را. هر دو بریدیم تو در عشق من از نبودنت. هر دو فراموش کرده بودیم تو راه و رسم عاشقی رو من هر کسی جز تو را. چه بی بهانه و بی رحمانه بود آن لحظه ی شوم که. هردو رفتیم تو در قلب دیگری و من به عمق درد. یادت هست چه عذابی کشیده بودیم تو.

با نگاه کردن به چشم هایت آرامشی به من دست میدهد که غرق در آن میشوم. با پنجره ای رو به درختها و کلاغها و. هوای ملس و مرموز مهر. با یک فنجان چای تازه دم و. یک برش بزرگ از کیک خانگی مادرم. خیالی که از بابت تو. می نویسم تا خالی شوم از هر آنچه بر دوشم سنگینی میکند. می نویسم آنچه را که باید می نوشتم و تو هم باید می خواندی. می نویسم آنچه را که باید می گفتم و تو هم باید می شنیدی.

بي تو من از جنس بارانم. من و یه دنیا دلخوشی. آن دم که مرا مي زده بر خاک سپاريد. آن دم که مرا مي زده بر خاک سپاريد; زير کفنم خمره اي از باده گذاريد. تا در سفر دوزخ ازين باده بنوشم; بر خاک من از ساقه ي انگور بکاريد. آن لحظه که با دوزخيان کنم ملاقات; يک خمره شراب ارغوان برم به سوغات. هر قدر که در خاک ننوشيدم ازين باده ي صافي; بنشينمو با دوزخيان کنم تلافي! جز ساغر و مي خانه و ساقي نشناسم; بر پايه ي پيمانه و شاديست اساسم. گر همچو هماي از عطش عشق بسوزم; از آتش دوزخ نهراسم نهراسم.

امیدوارم که حال همتون خوب خوب باشه. و هیچ ملالی نباشه و غمی به دل نداشته باشید. چند روز بود که تک و تکوی از درختا کمی جوونه زدند و بعضی هاشون هم در حال باز شدن شکوفه هاشون. امروز صبح وقتی از خونه اومدم بیرون باورم نمی شد که درختا یک دفعه ای اینقدر سبز شده باشند . نمی دونم آخه تا دیشب که اینحوری نبودند . از اینجا می فهمیم که بهار برای اومدم عجله داره.

نه حوصله ی دوست داشتن دارم. نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد. این روزها س ردم . مثل دی , مثل بهمن, مثل اسفند. امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده. نه به آمدن ی دل خوشم و نه از رفتن ی غمگین. این روزها پ ر از سکوتم. وت ی پ ر از فریاد.