دیشب از چشمم بسیجی میچکید. از تمام شب دوعیجی میچکید. باز باران شهیدان بود و من. باز شب های مریوان بود و من. دست هایم باز تا آهنج رفت. تا غروب کربلای پنج رفت. یادهای رفته دیشب هست شد. شعرم از جامی اثیری مست شد. تا به اقیانوس های دور دست. هم چنان رودی که می پیوست شد.

8 طلبگی و هزار ویک. 12 دست نوشته های یک طلبه. 33 باز باران با ترانه. 35 جوانه دانه های دل. 37 قاب هایی از دنیای اطرافم. 41دست نوشته های طلبه شیطوون. 48ذره ای کوچک از اقیانوس.

ریا نباشه کسی که احساس میکنم شبیه خودمه. دست نوشته های مهندس میرزا بیگی. پایگاه اطلاع رسانی جنگ نرم شهید درهم پور. ازهمه جا از همه رنگ. بسیج دانشجویی علوم قرآن ملایر.

ن و القلم و ما یسطرون. فقط برای لحظه ای شاعر شو. درد ودل یه پسر مازندرانی. بیولوژی ورودی 91 دانشگاه یاسوج. اگه نظر نذارین من که نمیگذرم امیدوارم خدا هم ازتون. سلام به همه دوستای گلم. خدایا 3 رکعت زیاد است.

تا شاید یڪے در را باز ڪند . من فقط درب خانۀ خودت بست نشسته ام . مے دانم حتے دست خالے بازگشتن از درگاهت. هفت شماره را میگیرم .