رد پایم را با خود خواهم برد. غریبه ها برایم آشنا نمی شدند و در عوض سنگین ترین حرفهایم را می شنیدند و تمام. و آشناها برایم غریبه نمی شدند و در عوض شانه شان تنها امید نا امیدی هایم می ماند. خوب! و شاید اگر قابلیت برگه های کاغذی دفترم را داشت. اینجا هم لکه های درشت خشک شده شبانه ام را رسوا میکرد. در اوج برزخ و ترس از دیدن یک محرم حریم. ترسی که هیچ وقت از بین نرفت و تلخ شد. ترسی که بغض شد و اشک شد و غم شد و سکوت شد و .

زندگی رو زیاد جدی نگیرید زیرا زنده از زندگی بیرون نمی اید. این لوگو منه اگه خواستید و از وب سایته من خوشتون اومد اینو تویه قسمت تنظیمات وبتون بزارید. براي اطلاع از بروز شدن وبلاگ ايميل خود را وارد کنيد.

میرم میرم میرم بدونه وداع میرم میرم میرم با خاطرها. یه مدت نیستم اما خاطزاتتون همیشه مرور میشه واسم. نوشته شده در ساعتتوسط مريم جون قطر. به سلامتی همه دخترا ! چرا فکر میکنی چون دختری.